بندرعباس هزار و سیصد و هشتاد و نه

می خواهید بدانید چرا بندرعباس پیشرفت نمی کند؟

بندرعباس هزار و سیصد و هشتاد و نه

می خواهید بدانید چرا بندرعباس پیشرفت نمی کند؟

ماجرای میز

روزی از روزها نجاری مشغول کار بود وبا تیر وتخته ای که داشت وسیله ای را ساخت که نامش را میز نهاد و گفت برای نشستن و دور هم بودن آدمها خوب است.روزها - ماهها و سالها یکی پس از دیگری گذشتند تا روزی یک آدم پشت این میز نشست و خوشش اومد و با خودش گفت : خوب و راحته. بعد لحن حرف زدنش هم تغییر کرد و زیاد از کلمه من استفاده می کرد همش من رو تکرار می کرد . این منم .اگه من نبودم و ......

روزهای بعد گفت من حق کسی رو نمی خورم .من از این چیزا نخوردم و من دنبال احقاق حقوق آدمای دیگه هستم .من دروغ نمی گم

القصه مجموعه ای از من ها و منیت ها او را فرا گرفتند.

پس از احاطه منیت ها هر از گاهی کنترلش را از دست میداد و حرفهای عجیب و غریب و فریاد میزد.و مدتی بعد این آدم کاملا عوض شد و دیگه اون آدم سابق نبود

این آدم زور می گفت . فریاد می زدو برای آدمای دیگه عجیب بود که جریان چیه ؟ چی شده؟ و چرا این جوری شده.

چند تا از آدمای دانا فکراشونو رو هم ریختندو فهمیدند این میز ارتعاشاتی از خود ساطع می کند که آدم به این حال و روز می افتدو این همون چیزیه که امروزیها می گن جو گیر شدن

خدا کنه آدمو سگ بگیره اما جو نگیره........

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد