بندرعباس هزار و سیصد و هشتاد و نه

می خواهید بدانید چرا بندرعباس پیشرفت نمی کند؟

بندرعباس هزار و سیصد و هشتاد و نه

می خواهید بدانید چرا بندرعباس پیشرفت نمی کند؟

اگر شهر را آب ببرد مدیران را خواب برده است

تمرکز مراکز پزشکی و درمانی علی الخصوص مطب پزشکان در چهار راه فاطمیه _خیابان اسد آبادی و کازرونی منجر به ترافیک گسترده شده است .در این محدوده جای پارک مشخص و تعریف شده وجود ندارد.و پلیس مرتب مشغول جریمه کردن است و از طرف دیگر پارکبانها قبض 600تومانی صادر می کنند .عدم جای پارک و ترافیک بیش از حد باعث ایجاد فشارهای عصبی.بوق زدنهای ممتدو اتلاف وقت می شود که متاسفانه مدیران شهر به این موضوع توجه نمی کنند.و رانندگان برای فرار از این وضعیت به کوچه چاپخانه سپاهان می روند و این کوچه در ساعات 18الی 20به منطقه ترافیکی تبدیل می شود که عبور و مرور عابر پیاده غیر ممکن می شود و چه خوب است که مدیران از خواب بیدار شوندو به فکر راهکار این مسئله باشند.چون یکی از وظایف مسئولین شناسایی مسائل و مشکلات موجود و ارائه راه حل است هر چند در این شهر وظایف به فراموشی سپرده شده است.

خدایا

اگر روزی بشر گردی

ز حال ما با خبر گردی

پشیمان می شوی از قصه خلقت

از این بودن از این بدعت

خداوندا نمی دانی که انسان بودن و انسان ماندن در این دنیا

چه دشوار است

چه زجری می کشد آنکس که انسان است

و از احساس سرشار است.

(دکتر علی شریعتی)

می گویند.....

می گویند....

تقوا از تخصص لازم تر است.

آن را می پذیرم ...

اما من می گویم

آن کس که تخصص ندارد و کاری را می پذیرد بی تقواست.

شهید چمران

توانمندی های هر مزگان و سهم هرمزگانی ها از آن

در آمدهای سرشار گمرکی .فعالیت های عظیم بندری و توسعه ای.برداشت از منابع گسترده نفتی و گازی . شیلات .خطوط انتقال دیتا همه از توانمندی های خاص هر مزگان است که در کمال تاسف مردم این استان سهم اندکی از آن دارند.با توجه به این همه توانمندی و ایجاد بازار کار اما بومی ها سهم بسیار ناچیزی از آن دارند.بیکاری در بین جوانان بومی بیداد می کند اما بازار کار استان در اختیار غیر بومی هاست .تاید واتر و اسکله نمونه واضح آن است . بسیاری از بومی ها توسط کار فرمایان غیر بومی اخراج شده اند آنهم فقط به این دلیل که کارفرمایان غیر بومی تمایل دارند از نیروهای همشهری خود استفاده کنند.و این موضوع به یک معضل تبدیل شده.در حضور قومیت های مختلف در این استان و سهم آنان در پیشرفت شکی نیست اما چیزی که در این میان به فراموشی سپرده شده و کمتر کسی به آن توجه می کند سهم و حق بومی هاست که در این شرایط اقلیمی در این استان خدمت می کنند .اگر نگاهی اجمالی به بقیه استانهای کشور شود سهم بومی ها همیشه بیشتر است اما متاسفانه اینجا همه چیز بر عکس است .مدتهاست که گزینه بومی بودن در آزمونهای ورودی ادارات استان هرمزگان ملاک نیست و براحتی غیر بومی ها جذب می شوند و حداکثر پس از سه سال به استان خود مهاجرت میکنند که از این لحاظ سیستم ها با کمبود نیرو مواجه می شوند و با ز هم فشار بر نیروهای بومی وارد می شود. متاسفانه در این استان همیشه حق با غیر بومی هاست . در ادارات دولتی این موضوع آشکارا دیده می شود.همکاری روسا و مدیران با غیر بومی ها بیشتر است . بیشترین میزان مرخصی ها مربوط به غیر بومی هاست و من معتقدم همه اینها ناشی از ضعف مدیران و روحیه غریب نوازی بیش از حد و نگاه شهروند درجه دو به هرمزگانی هاست که این مسائل را ایجاد کرده است.

تاکسی در بلاد خارجه

تاکسی در بلاد خارجه

 

وقتی که به شهر نیویورک سفر کنید، جالب ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه، قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید.

اگر یک تاکسی برای ورود به شهر و رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده است؛ اگر راننده تاکسی شهر را بشناسد و از نشانی شما سر در آورد با اقبال دیگری روبرو شده اید؛ اگر زبان راننده را بدانید و بتوانید با او سخن بگویید بخت یارتان است؛ و اگر راننده عصبانی نباشد، با حسن اتفاق دیگری مواجه هستید. خلاصه برای رسیدن به مقصد باید از موانع متعددی بگذرید...

هاروی مک کی می گوید: روزی پس از خروج از هواپیما، در محوطه ای به انتظار تاکسی ایستاده بودم که ناگهان راننده ای با پیراهن سفید و تمیز و پاپیون سیاه از اتومبیلش بیرون پرید، خود را به من رساند و پس از سلام و معرفی خود گفت لطفا چمدان خود را در صندوق عقب بگذارید. سپس کارت کوچکی را به من داد و گفت لطفا به عبارتی که رسالت مرا تعریف می کند توجه کنید. بر روی کارت نوشته شده بود، در کوتاه ترین مدت، با کمترین هزینه، مطمئن ترین راه ممکن و در محیطی دوستانه شما را به مقصد می رسانم.

من چنان شگفت زده شدم که گفتم نکند هواپیما به جای نیویورک در کره ای دیگر فرود آمده است. راننده در را گشود و من سوار اتومبیل بسیار آراسته ای شدم. پس از آن که راننده پشت فرمان قرار گرفت، رو به من کرد و گفت، پیش از حرکت، قهوه میل دارید؟ در این جا یک فلاسک قهوه معمولی و فلاسک دیگری از قهوه مخصوص برای کسانی که رژیم تغذیه دارند، هست. گفتم، خیر، قهوه میل ندارم، اما با نوشابه موافقم. راننده پرسید، در یخدان هم نوشابه دارم و هم آب میوه، کدام را میل دارید؟ و سپس با دادن مقداری آب میوه به من، حرکت کرد و گفت، اگر میل به مطالعه دارید مجلات تایم، ورزش و تصویر و آمریکای امروز در اختیار شما است. آنگاه، بار دیگر کارت کوچک دیگری در اختیارم گذاشت و گفت، این فهرست ایستگاه های رادیویی است که می توانید از آن ها استفاده کنید. ضمنا من می توانم در باره بناهای دیدنی و تاریخی و اخبار محلی شهر نیویورک اطلاعاتی به شما بدهم و اگر تمایلی نداشته باشید می توانم سکوت کنم. در هر صورت من در خدمت شما هستم.

از او پرسیدم، چند سال است که به این شیوه کار می کنید؟

پاسخ داد، دو سال

پرسیدم، چند سال است که به این کار مشغولید؟

جواب داد، هفت سال.

پرسیدم پنج سال اول را چگونه کار می کردی؟

گفت، از همه چیز و همه کس، از اتوبوس ها و تاکسی های زیادی که همیشه راه را بند می آورند و از دستمزدی که نوید زندگی بهتری را به همراه نداشت می نالیدم. روزی در اتومبیلم نشسته بودم و به رادیو گوش می دادم که وین دایر شروع به سخنرانی کرد. مضمون حرفش این بود که مانند مرغابی ها که مدام واک واک می کنند، غرغر نکنید، به خود آیید و چون عقاب ها اوج گیرید.

پس از شنیدن آن گفتار رادیویی به پیرامون خود نگریستم و صحنه هایی را دیدم که تا آن زمان گویی چشمانم را بر آن ها بسته بودم. تاکسی های کثیفی که رانندگانش مدام غرولند می کردند، هیچ گاه شاد و سرخوش نبودند و با مسافرانشان برخورد مناسبی نداشتند. سخنان وین دایر، بر من چنان تاثیری گذاشت که تصمیم گرفتم تجدید نظری کلی در دیدگاه ها و باورهایم به وجود آورم.

پرسیدم، چه تفاوتی در زندگی تو حاصل شد؟

گفت، سال اول، درآمدم دوبرابر شد و سال گذشته به چهار برابر رسید.

نکته ای که مرا به تعجب واداشت این بود که در یکی دو سال گذشته، این داستان را حداقل با سی راننده تاکسی در میان گذاشتم؛ اما فقط دو نفر از آن ها به شنیدن آن رغبت نشان دادند و از آن استقبال کردند. بقیه چون مرغابی ها، به انواع و اقسام عذر و بهانه ها متوسل شدند و به نحوی خود را متقاعد کردند که چنین شیوه ای را نمی توانند برگزینند.

شما، در زندگی خود از اختیار کامل برخوردارید و به همین دلیل نمی توانید گناه نابسامانی های خود را به گردن این و آن بیاندازید. پس بهتر است برخیزید، به عرصه پر تلاش زندگی وارد شوید و مرزهای موفقیت را یکی پس از دیگری بگشایید.

 

برگرفته از سایت مدیران جوان